مهرساممهرسام، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

مهرسام نفس مامان و بابا

قل قل بازی !!

بعد از اینکه دوست داری بشینی و وایسی یه روز اومدم توی اتاق دیدم داری تلاش میکنی تا خودتو قل بدی نخود فرنگی مامان           مبارکه آقا مهرسام دیگه کار مامانت در اومد همش باید بشینه پیشت تا بر نگردی و یه بلایی سر خودت بیاری ...
30 ارديبهشت 1392

مراسم انگشت خورون !

شیطون بلای مامان !  حق داری انگشناتو بخوری آخه خیلی خوشمزه ای بستنی مامان تا قبل از این بلد نبودی انگشتتو بخوری ولی امروز اولش داشتی انتخاب میکردی که کدوم انگشتتو بخوری؟ بالاخره تصمیمتو گرفتی و شروع کردی یه کم اونورتر یه کم پایین تر                                                                    ...
30 ارديبهشت 1392

بخواب فرشته نازم !!

                                                      تو که میخوابی دنیای من هم می خوابد... و معصومیتت؛ هزار برابر میشود... انقدر این لحظه را دوست دارم که میخواهم بنشینم و سیر تماشایت کنم! خوابت را ؛ خواب یک فرشته ی پاک. چه ناز و دلنشین میخوابی راستی...چشمهایت...همان هایی که عاشقشان هستم...حتی وقتی که بسته است زیباتربن  است...زیباترین... تو که میخوابی &nbs...
24 ارديبهشت 1392

یادی از پارسال

اولش که فهمیدم تو هستی شوکه شده بودم نمی دونستم باید چیکار کنم اصلا آمادگی مادر شدن رو نداشتم احساس میکردم یه جای شلوغ گم شدم   وقتی که 9 هفته بودی رفتیم دکی صدای قلبت رو برامون گذاشت .من و بابات کلی خندیدیم .   مثل صدای پای اسب بود انگاری خیلی عجله داشتی که بیایی بغل مامانی   راستی یه اسم خوشمل واست پیدا کردم : جوجه طوطی قشنگم ...
24 ارديبهشت 1392